فروردین ۱۳۹۵
– سلام آقای دکتر آشنا، سال نو مبارک. خوبید؟ روحالامین هستم. از شیرین طنز.
– سلام. به به. موسس نخستین خبرگزاری طنز ایران، و چه بسا جهان! خوبید؟ سال نو شما هم مبارک. برقرار باشید.
– ممنون. ببخشید مزاحم شدم. دارم یک گزارش تهیه میکنم از برخی از طنزپردازان، خواستم اگر میشود شما هم در آن شرکت کنید.
– خواهش. در خدمتم. چی هست؟
– چیز خاصی نیست. میخواستم یک کتاب طنز را به طنزدوستان معرفی کنید.
– که چکارش کنند؟
– که بخوانند دیگه! مگر کار دیگهای هم با یک کتاب طنز میشود کرد؟
– چرا نمیشود. یک کتاب طنز را میشود سوزاند. میشود خمیر کرد، البته با خمیرش نمیشود نان پخت. میشود آنقدر زد تو سر نویسندهاش تا . . .
– نه تو را خدا دیگر لطفاً خشن نشوید. همان برای خواندن بگوئید.
– برای خواندن. . . . البته اخلاق مرا که میدانید، دوست دارم با مسائل یک کمی متفاوت برخورد کنم.
– بله اطلاع دارم. فکر کنم اغلب طنزدوستان هم می دانند!
– خوبه. پس من یک کتاب پیشنهاد میکنم که علاقهمندان به طنز آن را نخوانند!
– آن را نخوانند؟ آنوقت چه فایدهای دارد؟
– این فایده که وقتی را که میخواهند صرف خواندن آن کتاب کنند، صرف خواندن یک کتاب دیگر میکنند و از خواندنش لذت میبرند!
– صحیح! حالا آن کتاب چی هست؟
– شوخیتان گرفته؟
– نه قربان، چرا شوخی؟
– آخر اینکه کتاب خودتان است. از نظر من هم کتاب خوبی است. نخستین کتاب طنزی هست که نسخ فارسی و انگلیسیاش تقریباً با هم، در ایران و آمریکا چاپ شده است. در سایت آمازون هم ارائه و به فروش رسیده است. حتی نسخه انگلیسیاش نقدهای خوبی در سایتهای آمازون و گودریدز داشته است. فکر کنم تنها کتاب طنزی هم بود که در اردیبهشت سال ۱۳۹۴ در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران توسط وزارت ارشاد، در سرای اهل قلم برای آن مراسم رونمایی گرفته شد. تازه، همین اسفند ۱۳۹۴هم این کتاب توسط دو نفر از سرشناسان حوزه طنز و ترجمه کشور، یعنی آقایان دکتر اسماعیل امینی و آقای اسد ا… امرایی، در سرای اهل قلم، مورد نقد و تأیید قرار گرفت.
– شما خودتان این کتاب را کامل خواندهاید؟
– راستش را بخواهید، همهاش را نه!
– دیدید؟ همین است دیگر. کسی حوصله نمیکند این کتاب را تا انتها بخواند. برای همین من هم پیشنهاد میکنم که هیچ ایرانی آن را نخواند.
– عجب. آنوقت چرا این کتاب اینطوری هست؟
– کتاب اینطوری نیست، مخاطبانش آنطوریاند!
– چطوریاند؟
– متأسفانه اغلب علاقهمندان به مطالعه و به ویژه طنزخوانان کشورمان، به کارهای سطحی عادت کردهاند. آنها عادت به خواندن کارهای روزمره اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و . . . دارند. این عزیزان به طور کلی دوست دارند مطالبی را بخوانند که در آنها با اندکی گوشه و کنایه، به مسائل روز اشاره شده باشد. در حالی که مطالب طنز ارائه شده در بخش قابل توجهی از این کتاب از این نوع نیست، هیچ، بخش زیادی از آن نیز فکاهه است.
– صحیح.
– تازه بماند بخشهایی از این کتاب، که نیازمند داشتن اطلاعات عمومی بالا برای فهم کامل آن است.
– مثلا؟
– مثلا. در یکی از سه اپیزود “از دفترچه خاطرات یک دیوانه سابق” که به تقلید از یکی از آثار “نیکلای گوگل”، نویسنده شهیر روس نوشته شده است، آمده است: “ونگوک، به دلیل دزدیده شدن گلدان گل آفتابگرداناش که آن را خیلی دوست میداشته، گوشش را عمداً بریده است!” حالا اگر کسی که این متن را میخواند، بخواهد از خواندن آن به طور کامل لذت ببرد، اولاً باید بداند که ونگوک یک نقاش معروف هلندی است. او یکی از گوشهایش را به دست خودش بریده است. او تابلویی به نام گل آفتابگردان دارد. تابلوی وی چند سال پیش از موزهاش دزدیده شده ولی خوشبختانه پیدا و به محل اولیهاش بازگردانده شده است. خوب حالا از نظر شما چند درصد علاقهمندان به طنز، همه این موارد را میدانند؟
– مطمئن نیستم ولی فکر نمیکنم تعدادشان زیاد باشد.
– برای همین است که میگویم، لطفاً کسی این کتاب را نخواند!
– یعنی شما میگویید سطح کارتان خیلی بالاست؟
– اصلاً. سطح مطالعه مردم ما، بنا بر آمارهای رسمی و حتی غیررسمی، بسیار بسیار پایین است. لذا دانش و اطلاعات عمومی آنها، کم و در بهترین حالت در حد “حلجدول” است. لذا از خواندن کارهایی که اندکی عمق داشته باشد، و یا اگر با آن چه از مفهوم طنز انتظار دارند، متفاوت باشد، زود خسته میشوند.
– عجب.دانش در حد “حلجدول” دیگر چیست؟
– یعنی کسانی که میدانند “گلستان” اثر “سعدی” است، اما هیچگاه متن کامل آن را نخواندهاند، یا میدانند که “کیمیای سعادت” اثر “امام محمد غزالی” است، اما هیچگاه متن آن را ورقی نزدهاند.
– درست! نکته جالبی بود!
– نکته جالبتر این بود که در مراسم نقد کتابم، جناب آقای دکتر امینی عزیز هم به این مسأله اشاره کردند.
– یعنی گفتند کسی این کتاب را نخواند؟
– نه. ولی گفتند که اکثریت طنزدوستان، همه مطالب این کتاب و به ویژه بخشهای جالب و اصلی آن را نمیفهمند. اما خوشحالم که دستکم ایشان این مسأله را فهمیده بودند و تا حدی هم به برخی از آن بخشهای نسبتاً متفاوت کار اشاره کرده و حتی قسمتهایی از آنها را خواندند.
– کدام مطالب مد نظر ایشان بود؟
– مثلا “شهر هرت”.از نظر خودم هم این بخش یکی از بخشهای قوی و متفاوت کتاب است.
– یعنی قبلا کسی اینگونه ننوشته است؟
– فکر نمیکنم.
– راستی آقای دکتر امینی در دانشگاه تدریس میکنند و بسیار در متون و ادب فارسی، به ویژه در متون معاصر تسلط دارند. ایشان سبک کارتان را چگونه دانستند؟
– البته همین که ایشان گفتند که امروزه اگر امضای اکثر طنزپردازان کشورمان را از پای مطالبشان برداریم، معلوم نمیشود چه کسی آن را نوشته است، اما برخی از کارهای کتابم اینگونه نبوده و بنده تقریباً به سبک رسیدهام، برایم یک دنیا ارزش داشت.
– به نظر خودتان آثارتان شبیه کدام طنزپردازان است؟
– اینکه من بگویم که ارزشی ندارد.
– آقای دکتر امینی گفتند؟
– بله.
– چه کسی؟
– به نظر ایشان سبک برخی از کارهای من، تا حدی به کارهای زندهیاد “بهرام صادقی” شباهت دارد.
– ایشان نویسنده بزرگی هستند. شاید در حد “هدایت”.
– شاید، اما بنده نیستم.
– آثارتان دیگر به چه کسی شبیه است؟
– این را من نباید بگویم، دیگران باید بگویند. مثلاً اگر همین شباهت (شباهت با کپیبرداری متفاوت است) برخی از کارهایم به کارهای آقای “بهرام صادقی” را خودم میگفتم (که البته خودم هم تا حدی این احساس را داشتم)، دو ریال هم ارزش نداشت. لذا اجازه دهید به مرور زمان، دیگران در این باره نظر بدهند.
– و اگر کسی نظر نداد؟
– خوب نظر نداده است دیگر! زورکی که نمیشود از مردم خواست درباره آدم نظر بدهند، چه برسد درباره آثار آدم! البته احساس میکنم، اگر افرادی که ادبیات کلاسیک غرب را مطالعه یا تدریس کردهاند، این کتاب را بخوانند، احتمالاً اسامی افراد دیگری را نیز ذکر میکنند. بخصوص پس از خواندن نمایشنامه تکپردهای “وقتی روشنفکرها وارد گود میشوند!”
– صحیح. ممنون از اینکه وقتتان را به ما دادید، اگر در پایان حرف خاصی دارید بفرمایید.
– حرف خاصی ندارم، فقط نوروز را به مردم عزیزمان، به ویژه به همه طنزدوستان تبریک میگویم و با توجه به اینکه امسال سال میمون است، سال شادی را برایشان آرزومندم.
– اجازه میدهید که چند تا از همان کارهای متفاوتتان، تحت عنوان “شهر هرت” را از طرفتان تقدیم همراهان سایت “شیرین طنز” کنم؟
– حتماً و ایام بکام.
– ممنون. خدانگهدار.