آذر ۱۳۹۷

فرامرز آشنای قاسمی
نقش افراد تأثیرگذار در زندگی انسان
تهران، حوزه هنری، دوازده آذر ۹۷، حدود ساعت ده صبح
درست در ردیف دوم و وسط تصویر، اندکی مایل به راست، پشت سر آقای مسن کلاهسبزی که یک پوستر در دست دارد، مرا میبینید و درست در مرکزِ جلوی تصویر نیز، تابوتی که ابوالفضل زرویی نصرآباد، یکی از ادبا و طنزپردازان بیبدیل کشورمان در آن آرمیده است.ابوالفضل متولد ۴۸ بود و من ۴۷ (دو دهه چهلی). تقریباً هم در یک محدوده زمانی مدرک ارشد خود را گرفتیم. البته او در رشته ادبیات تحصیلکرد و متأسفانه من در رشته مهندسی مکانیک (کاش من هم ادبیات میخواندم). در مقطعی هم هر دو در نشریات گلآقا با هم همکار بودیم. با فاصله زمانی کمی به آنجا آمدیم و با فاصله زمانی اندکی هم از آنجا رفتیم.به نظرم آنچه باعث شد او الان در آن تابوت چوبی خوابیده باشد و من نباشم (حداقل تا همین الان)، بهجز قضا و قدر، برمیگردد به حضور و نقش افراد تأثیرگذار متفاوت در زندگیمان.افرادی شامل خانواده، اقوام دور و نزدیک، دوستان و همکاران و . . .
بهراستیکه اگر افراد تأثیرگذار در زندگی او،یا اندکی متفاوتتر بودند و یا دستکم نوع تأثیرشان بر او متفاوتتر بود، شاید او اکنون هنوز در این دنیای فانی روزگار میگذراند و لااقل با این عجله رهسپار سرای باقی نمیشد. شاید در صورت حضور چنین افرادی در زندگی او، او اکنون استاد یکی از معتبرترین دانشگاههای ایران یا حتی خارج از کشور بود و مشغول تحقیق و پژوهش و در کنار آن، سرگرم پرورش دانشجویانی شیفته به زبان و ادب پارسی. بر این باورم که ماحصل تحقیقات او، دهها جلد کتاب و مقاله ارزشمند میشد که آن دستاوردها، نهتنهااکنون، آنطور که باید و شاید، به وجود نیامدهاند، چهبسا به سبب دانش و تواناییهای منحصربهفرد او، احتمالاً هرگز هم به وجود نیایند.
افراد تأثیرگذاری که مرا از ورود به مطبوعات بهعنوان شغل اصلی و هزاران فعالیت دیگر دور کردندو او را نزدیک. نه اینکه بگویم کار در مطبوعات بهعنوان یک شغل اصلی خوب نیست، چون صحبتم تنها درباره شغل او نیست. اما وقتی فردی توانایی فعالیت در مرتبه بالاتری را داشته باشد و در جایگاه واقعی خود قرار نگیرد، بیتردید بخش قابلتوجهی از تواناییهایش هرز میرود. بخشی از انرژیاش بیهوده میسوزد و به ثمر نمیرسد. این دقیقاً اتفاقی بود که برای ابوالفضل افتاد. ابوالفضل اگر به جای وارد شدن به عرصه مطبوعات بهعنوان یک کارمند،بهعنوان یک عضو هیأت علمی وارد دانشگاه میشد، اتفاقی که در آن سالها (اوایل دهه ۷۰)، حتی با مدرک کارشناسی ارشد، اتفاق غریبی نبود (و برای من رخ داد)، شاید میشد آنچه باید میشد و نمیشد آنچه بایدنمیشد. البته، چهبسا اگر ابوالفضل بهجای راه مطبوعات، راه هیأت علمی شدن در دانشگاه را میپیمود هم، اتفاقها اینقدر ساده که من آنها را پشتهم چیدهام رخ نمیداد. چهبسا دیگر مسائل تلخ، همچون بیماری و مشکلات شخصی و . . . باز هم راه او را از سرمنزل مقصود دور میکردند؛ که اگر نمیکردند، ما اکنون صاحب یک ادیب تحصیلکرده، خوشذوق و پژوهشگر شده بودیم(که البته او تا حد زیادی اینگونه بود)،که میتوانست خدماتی بیش از آنچه کرد به پیکر نحیف ادبیات ما ارزانی دارد. خدماتی همچون خدماتی که باستانی پاریزیها و شفیعی کدکنیها و اقبال آشتیانیها و . . . کردند. اما افسوس و صد افسوس، که نشد که بشود.
هدف من از نوشتن این چند خط، ضمن یادکردی از یک همکار قدیمی در حیطه ادبیات و بهویژه در ژانر طنز کشور، تلنگری است به همهمان،بهمنظوردر خاطر داشتن وبهویژه ارج نهادن و قدر دانستن افرادی که در زندگیمان تأثیرگذار بودهاند.افرادی که گفتار و کردارشان، در جایگاهی که ما الان در آن قرار داریم،بیتأثیر نبوده است. بهویژه آنهایی که برای ارتقای ما تلاش هم کردهاند، حرصوجوش هم خوردهاند، از خود مایه هم گذاشتهاند، خود را به خطر هم انداختهاند و . . .آری، آنهایی که اگر نبودند، جایگاه ما از جایگاه فعلیمان، چه از لحاظ فکری، چه از نظر اخلاقی، چه از منظر اجتماعی و . . .بهمراتب پایین، پایین و پایینتر میبود.
لطفاً یکبار دیگر بهدقت و از سر صبر بهعکس فوق نگاه کنید تا بیشتر پی به منظورم ببرید. فاصله من تا ابوالفضل در تصویر فوق تنها چند قدم است. من این چند قدم را مدیون آن افراد تأثیرگذار هستم. افرادی که متأسفانه اکثرشان امروز در قید حیات نیستند. شما چطور؟!
دکتر فرامرز آشنای قاسمی
دانشیار دانشگاه شهید رجائی
تهران ۱۴ آذر ۱۳۹۷